کفر نمی گویم...


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



کلبه ای خواهم ساخت دوراز دهکده ی درهم خلق کلبه ای محو تماشای امید برسر تپه ی عشق و نه محصور حصار مهر از هر طرفش جاری باد و نه سقفی تا ماه شب به مهمانی باران آید و نسیم بر سراپرده دل بوسه زند کلبه ای خواهم ساخت بربلندای صفا تا که با چشمک ابر خیس دیدار شود کلبه ای خواهم ساخت ماه را حس بکند شاید این کشتی شهر غرق در خواب شوند ماه بر چهره ی شان تابد و مهتاب شوند کلبه ای خواهم ساخت و عروسکها را به شما خواهم داد تا که با مردم شهر هیچ بازی نکنید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kolbehtanhaei و آدرس kolbehtanhaei.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 520
بازدید کل : 2768
تعداد مطالب : 115
تعداد نظرات : 136
تعداد آنلاین : 1



ابزار نمایش عکس تصادفی














کد های افکت تصاویر


آمار مطالب

:: کل مطالب : 115
:: کل نظرات : 136

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 24
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 25
:: بازدید ماه : 520
:: بازدید سال : 1480
:: بازدید کلی : 2768

RSS

Powered By
loxblog.Com

جالب است:ثبت احوال همه چیز را در شناسنامه ام نوشته است جزاحوالم را...

کفر نمی گویم...
دو شنبه 5 مرداد 1394 ساعت 13:34 | بازدید : 233 | نوشته ‌شده به دست ஐ farnaz ஜ | ( نظرات )

 

خدایا کفر نمی‌گویم،

 

پریشانم،

 

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟

 

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

 

خداوندا!

 

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

 

لباس فقر پوشی

 

غرورت را برای ‌تکه نانی

 

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

 

و شب آهسته و خسته

 

تهی‌ دست و زبان بسته

 

به سوی ‌خانه باز آیی

 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

 

نمی‌گویی؟!

 

خداوندا!

 

اگر در روز گرما خیز تابستان

 

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

 

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

 

و قدری آن طرف‌تر

 

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

 

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

 

نمی‌گویی؟!

 

خداوندا!

 

اگر روزی‌ بشر گردی‌

 

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

 

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

 

خداوندا تو مسئولی.

 

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

 

در این دنیا چه دشوار است،

 

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

 

 

 

 کفر نامه کارو

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: